گروه انتشاراتی ققنوس | غایبان حاضر
 

غایبان حاضر

منبع: یادداشت بر کتاب «فکرهای خصوصی» هست که در مجله «برگ هنر» فصل بهار 

 

...............................

 

غایبان حاضر

یادداشتی بر مجموعه داستان «فکرهای خصوصی» نوشته یاسمن خلیلی فرد

مریم عربی

 

شخصیت و درونیات انسان و انتخاب‌هایش همواره مورد توجه و چالش فکری داستان‌نویسان بوده و هست. اگر از داستایوفسکی کبیر باور داشته باشیم که انسان‌ها همواره حرفی برای گفتن دارند، باید بپذیریم که برای بیرون کشیدن حرف‌های درونی و درونی‌تر شخصیت ناچار به قرار دادن او در موقعیت‌های سخت و نفس‌گیر هستیم.  مجموعه داستان «فکرهای خصوصی» داستان زنان و مردانی است که نادانسته خود را در شرایطی قرار داده‌اند و سال‌ها پس از این ماجراها درگیر اتفاقی می‌شوند که آنها را به سیر و نظر در گذشته وامی‌دارد. گاه مسیر این نادانستگی تا همین زمان هم ادامه داشته و راوی یا شخصیت اصلی را در بهت و ناباوری قرار می‌دهد. هرچه هست شخصیت‌های درگیر این داستان‌ها خود اعتراف می‌کنند که نمی‌دانند چطور این تصمیم را گرفته‌اند. این محتوا محور داستان‌های کتاب است. فعل مضارع ندانستن گواه این است که شخصیت هنوز به علت یا دلایل تصمیمات و رفتارهای پیشین خود نرسیده و آن را درک نمی‌کند. اینکه چقدر دیده روشن‌بین شخصیت فعال شده باشد یا نه سوالی است که در هر داستان به شکلی به آن پرداخته شده است.

نویسنده آرام و صبور در بستر گذر کند زمان منتظر مانده تا سر بزنگاه به سوژه خود نزدیک شود و به روایت و نقل آن بپردازد. او با حفظ فاصله زمانی شخصیت را درگیر اتفاقات روزمره زندگی می‌کند و با تلنگری شیشه احساسش را می‌شکند تا بتواند به گذشته خویش بنگرد. همین استراتژی سبب شده نویسنده دست به انتخاب زاویه‌دیدهای درونی زده و خواننده را با ذهنیات شخصیت همراه سازد. در بیشتر داستان‌های کتاب با زنان یا مردانی مواجه هستیم که در آستانه میان‌سالی هستند یا میان‌سال‌اند و ازدواج مجدد کرده‌اند بجز شخصیت داستان «کلاه‌گیس‌فروش».

انتخاب راوی غیرهم‌جنس در برخی از داستان‌های کتاب نویسنده را به تجربه‌گرایی در دو داستان «نامبر فایو» و «پسرخوانده» کشانده است که می‌توان آنها را از تجربه‌های موفق او به حساب آورد.

شخصیت‌ها گاه چنان درگیر گذشته خویش شده‌اند که از بیماری هم‌وابستگی خویش بی‌خبرند. این بیماری در داستان‌های «فکرهای خصوصی» و «چمدان» منجر به پایانی غیرقابل انتظار شده است هرچند کدهایی برای درک و باورپذیری این پایان در متن داستان وجود دارد.

تمام داستان‌ها هرچند با دیالوگ یا توصیفی از شرایط حال شروع می‌شود و خیلی زود به گذشته میل می‌کند ولی این تکنیک روایی بیشتر از زبان راوی (چه اول شخص و چه دانای کل و دانای کل محدود) روایت(گفته) می‌شود و دیالوگ و ساخت ملموس تصاویر پویا به‌جای توصیف‌های ایستا و شیوه نشان دادن درونیات داستانی در حاشیه روایت‌گویی قرار می‌گیرند. تعدد شخصیت در برخی از داستان‌ها که در حد اسم باقی می‌مانند داستان‌ها را به محور ماجرایی کشانده که قابل حذف در مجال داستان کوتاه هستند.

ترس‌های پس‌رانده شده و نگرانی رویارویی با رفتارهای برخاسته از شناخت ناکافی و عجولانه از ایده‌هایی است که در داستان‌های این مجموعه به چشم می‌خورد. این سوژه‌های درونی همچون لبه تیغ می‌توانند هر لحظه زندگی کنونی شخصیت‌ها را بریده و زخمی کرده، دردهای گذشته را تکرار کنند. شخصیت‌های داستان‌ها گاه چنان از یادآوری گذشته خویش یکه خورده‌اند که راه انفعال و خزیدن در تنهایی شرایط فعلی را برمی‌گزینند. این‌چنین است که وقتی راوی کلاه‌گیس‌فروش دست به تاراندن مشتری‌های مغازه می‌زند مخاطب را به فکر فرو می‌برد یا مرد داستان نامبر فایو وقتی تصمیم می‌گیرد همان عطر را برای همسر دومش هدیه بخرد، خواننده در این انتخاب می‌ماند که آیا او می‌خواهد با استشمام همیشگی بوی این عطر با یاد همسر سابق خود زندگی را ادامه دهد یا بر ترس از زندگی گذشته خویش فائق آمده و فارغ‌البال دوست دارد بوی عطر مطبوعش را در همسر فعلی‌اش هویت تازه ببخشد. همچنین وقتی زن داستان فکرهای خصوصی از شوهرش درخواست می‌کند همسر سابقش را از آسایشگاه به خانه او بیاورد، با وجود نظر رد شوهرش باز به دنبال همسر سابق سالم ولی بی‌مسئولیت خود از آسایشگاه می‌رود، می‌خواهد مرد اولش را با خود ببرد اما کجا؟ هرچه هست همسر سابق برای او هنوز هست، وجود دارد هرچند دیگر همسر او نباشد. داستان معلوم نمی‌کند این انتخاب برخاسته از کدام جنبه فکری و شخصیتی راوی است، از جنبه انسان‌دوستی یا تعلق خاطر به عشق گذشته یا احترام به ساحت عشق گذشته. گاه داستان‌هایی از این جهات دچار ایجاز مخل گشته‌اند در عین حالی که از تعدد شخصیت‌هایی زائد به زیاده‌گویی هرچند در حد اسم و جملاتی چند افتاده‌اند. در داستان کلاه‌گیس‌فروش که به شیوه‌ای کلاسیک روایت می‌گردد این زیاده‌گویی در بخش ابتدایی داستان (هشت صفحه از چهارده صفحه) دیده می‌شود که به پرداخت تمهید شخصیت دختری می‌پردازد که دل به هیچ کاری نمی‌دهد و هرچند ایده‌آل‌گرا نیست و خود نیز این را اعتراف می‌کند ولی از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و نمی‌تواند یک شغل دائمی داشته باشد. حال که در این شغل اخیر با زنان سرطانی روبه‌رو شده است که دنبال خرید کلاه‌گیس آمده‌اند رای آنها را از خرید می‌زند. چرایی این کنش ایده شگفت و جالبی است که به ابعاد دیگری از شخصیت اشاره دارد ولی در هیچ‌کدام از بخش‌های ابتدایی داستان و در ماجراهای تغییر شغل‌های راوی پرداخت و تمهید آن کار گذاشته نشده است. در این نوع پرداخت کلاسیک بهتر بود در ماجراهای ابتدایی نیاز شدید شخصیت به داشتن شغل و درآمد نشان داده می‌شد تا علت تاراندن مشتری‌ها به قیمت از دست دادن شغل عمیق‌تر و تفکربرانگیزتر شود. در این بین انتخاب گزاره خنثای سریال «روزهای زندگی» که از تلویزیون پخش می‌شود و راوی در حال دیدن آن است داستان را تا حد گزارشی از زندگی تقلیل می‌دهد. نویسنده برای انتخاب این گزاره باید خوانندهایی را در نظر می‌گرفت که این سریال و سختی‌ها و پستی‌بلندی‌های زندگی مطرح شده در آن را ندیده است و تنها به نام و آگاهی‌ای که این کلمات به ذهنش متبادر می‌کند اکتفا خواهد کرد.  

چنانچه نویسنده در کنار گزاره‌های اصلی و تابع داستان‌ها از گزاره‌های خنثای بیشتر و دقیق‌تری بهره می‌گرفت می‌توانست علاوه بر لایه روانی هر شخصیت به عمق‌های دیگر جامعه‌شناسی و اسطوره‌شناسی و ... هم فرو رفته و مخاطب را با وجوه پنهان شخصیت‌ها روبه‌رو سازد.

از تکنیکی‌ترین داستان‌های این مجموعه می‌توان به داستان نامبر فایو اشاره کرد. داستان با یک توصیف متکی بر نظر دیگران هوای بارانی و ترافیک سنگین و به دردسر افتادن مردم را به شکلی دانای‌کل‌گونه و با افعال مضارع بیان می‌کند، بلافاصله در پاراگراف بعدی زاویه دید و راوی را به اول شخص درونی تغییر داده و با افعال زمان گذشته داستان را روایت می‌کند. همین تغییر کوچک تکنیکی خواننده را آگاه می‌سازد که شخصیت در زمان کنونی با انگیزه روایتی که معلوم نشده و احتمالا می‌تواند یک روز بارانی (در ظاهر و اولین احتمال) و یا خرید عطر نامبر فایو (با کمی حوصله تا پایان‌بندی داستان) برای همسرش باشد به یاد تجربه بارانی خویش افتاده و آن را بیان می‌کند. نویسنده به‌خوبی توانسته از ساحت بیرونی موقعیت به ساحت درونی شخصیت حرکت کرده و با جابه‌جایی‌های مدام و مناسبِ این دو خواننده را پیوسته با فضای بیرونی و درونی شخصیت همراه سازد. دادن اطلاعات قطره‌چکانی و غیرمستقیم از شخصیت و زندگی همسر اول مرد و زندگی مشترک آنها از طریق کارت‌های داخل کیف گمشده یکی دیگر از تکنیک‌های درست این داستان است. این داستان برخلاف دیگر داستان‌های کتاب موقعیت بیرونی ملموس‌تری را با فضاسازی و توصیفات پویا و درحرکت و دیالوگ‌های بیشتر برای خواننده می‌سازد. ناگفته نماند در برخی داستان‌ها هرچند دیالوگ بسیار کم و در حد یادآوری یک گفته از کسی استفاده شده ولی یکی دو دیالوگ غیرمستقیم و شخصیت‌پرداز که رابطه‌ها را نشان می‌دهد (... هرکی ندونه فکر می‌کنه من کلفت اینا بودم.../ داستان پسرخوانده) هم دیده می‌شود. تعلیق‌های درست و مناسب داستان نامبر فایو هرچه بیشتر خواننده را در جستجوی ماجرای گذشته او فرامی‌خواند از جمله چرایی سراغ تکنولوژی‌های شبکه‌های ارتباط جمعی مجازی نرفتن (نمی‌گویم علاقه نداشتن بلکه به دنبال آن نرفتن) و دیگری کارت‌های شناسایی داخل کیف هستند. ولی بهترین تعلیق که در پایان داستان از آن به شکل پایان باز بهره گرفته شده جایی است که مرد داستان در کیف گمشده شیشه عطری با رایحه آشنا پیدا می‌کند: «با اینکه به نظرم خوش‌بوترین عطر زنانه‌ست، هیچ‌وقت به نسترن هدیه‌اش نداده‌ام.» استفاده از چند امر «تصادف» و خارج از اختیار (اسم کوچه اسم زن دوم) در این داستان هرچند در نگاه اول بر تصنعی بودن و دست داشتن نویسنده در چنیش وقایع دلالت دارد ولی هریک خواننده را برای رویارویی با رفتار تصادفی بعدی آماده کرده و به باورپذیری آن کمک می‌کند. فلش‌بک‌های داستان به نرمی بین گذشته و حال حرکت می‌کنند و نویسنده برای این منظور از پل‌های تداعی ملموس در فضای داستانی استفاده کرده است. این داستان از معدود داستان‌های این مجموعه است که شخصیت داستان از پوسته انفعال خارج و با فرد گذشته خویش روبه‌رو می‌شود. هرچند او را از دور می‌بیند. شاید همین خارج شدن از انفعال و حرکت کردن است که در پایان نویسنده را قادر می‌سازد که پایانی باز برای شخصیت رقم برند.

این پایان باز را در داستان فکرهای خصوصی هم داریم. وقتی زن داستان برای بازگرداندن مرد اولش به خانه سالمندان می‌رود تا او را با خود برگرداند. به کجا؟ با توجه به نظر مخالف همسر دوم که مردی بسیار ملاحظه‌کار و علاقمند به زن نشان داده شده، آیا به خانه او یا به خانه‌ای دیگر و ترک همسر فعلی؟ نویسنده برای هر کدام از این پایان‌ها تدابیری را در داستان قرار داده است.

از تکنیک‌های دیگر استفاده شده در این کتاب و بیان بار محتوایی با استفاده از آن، تکنیک هم‌طرازی است. در قسمتی از داستان چمدان شخصیت زن که در پی پیدا کردن گربه برای پر کردن تنهایی خویش به عکس‌های گربه‌های آماده واگذاری نگاه می‌کند، زندگی با گربه را در مقابل زندگی با همسرش این‌همانی کرده و به درک دیگری از انسان می‌رسد. او می‌خواهد گربه-انسانی را داشته باشد که می‌داند بی او نمی‌میرد لااقل برای چند روزی. او از عشق وابسته‌گونه و بارشده بر یکی از طرفین سرخورده و خسته است. به همین علت انسانِ این‌چنینی را تا مرز حیوان‌گونگی هرچند حیوان خانگی تقلیل می‌دهد. ولی این تحلیل‌ها هم نمی‌تواند او را از برگشتن در زندگی با همین مرد بی‌عاطفه‌ی بارگونه بازدارد.

در داستان «نامادری» نقص شخصیت‌پردازی زن (اینستاگرام دارد مثل جوان‌ها موهایش را قرمز رنگ می‌کند ولی از امور ساده‌ای چون کم‌غذا بودن‌نبودن خارج‌رفته‌ها اطلاعی ندارد و برای دانستن این چیزهای بی‌اهمیت از دختر همسایه کمک می‌گیرد) باورپذیری او را کم کرده، خواننده را در درک سن و طبقه اجتماعی و تحصیلات شخصیت دچار سردرگمی می‌کند. در عین حال پایان استعاری داستان خواننده را در لذت و فکر فرو خواهد برد. تنها وسیله‌ای که زن از خانه رانده‌شده‌اش برمی‌دارد مبل سرخابی است که شوهرش روی آن مرده است. زنده نگه‌داشتن عشق یا داغ نگه‌داشتن نفرت؟

در داستان پسرخوانده نویسنده از گزاره خنثی (بازهم آمدن پلیس به‌خاطر گند زدن پسر همسایه) به مفهوم شرایط بد و این‌همانی سرانجام پسر خودش استفاده کرده است؛ ولی در ادامه داستان از این گزاره به عنوان گزاره تابع بهره برده است که چرخشی در مسیر حرکت داستان و تعلیقی مناسب و ناگهانی می‌سازد ولی جهت این چرخش به سوی امر کلیشه‌ای (حذف پسر در اینگونه ازدواج‌های دوم) پیش می‌رود.

در داستان آخر «درد مشترک» استفاده از شخصیت زن و مردی که هریک در داستان‌های قبل به طور جداگانه حضور محوری داشته‌اند (اورانوس پشتیبان در داستان نامه خداحافظی و استاد داریوش در داستان چمدان) این مفهوم محوری را به ذهن نزدیک می‌کند که شخصیت‌ها تا زمانی که به آگاهی و شناخت درست و لازم و کافی از خود و شرایط و امکانات خویش نرسند باز هم به همان شکل دردناک در زندگی‌های دیگری ادامه پیدا خواهند کرد. درد مشترک محتوای پایانی کتاب است که چون عرقی سرد بر پیشانی مخاطب می‌نشیند.

Leave your comment
Newsletter