گروه انتشاراتی ققنوس | دوران ما روزگار رونق ترجمه است: گفت‌وگو با عبدالحسین آذرنگ درباره کتاب «تاریخ ترجمه در ایران»
 

دوران ما روزگار رونق ترجمه است: گفت‌وگو با عبدالحسین آذرنگ درباره کتاب «تاریخ ترجمه در ایران» 1396/2/7

ترجمه در ایران،‌تاریخ دیرینه و مخاطرات گوناگونی داشته‌است. آغاز ترجمه در ایران عصر پیش از مادها را هم در بر می‌گیرد و این بدان معناست که از زمانی که خط در ایران باستان ابداع شده درکنار آن فن ترجمه برای ارتباط‌گیری طوایف و قوم‌های مختلف از ضروریات و نیازهای انسان اولیه به‌شمار می‌رفته است. تاریخ ترجمه درایران، از دیرینه‌ترین روزگار تا عصر حاضر، شاهد پیدایش و ظهور چندین جنبش ترجمه در چند دوره متفاوت تاریخی بوده است. جنبش‌هایی در عصر ساسانیان، سامانیان، قاجاریه، دهه‌های 1340 – 1320 خورشیدی و پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357.عبدالحسین آذرنگ که از چهره‌های شناخته شده و از پژوهشگران مطلع تاریخ نشر در ایران است این بار به سراغ بررسی و واکاوی تاریخ ترجمه از دوران باستان تا پایان عصر قاجار رفته است که حاصل آن کتابی است با عنوان «تاریخ ترجمه در ایران» و در انجام این کار سترگ پژوهشی از نظرات استاد کامران فانی بهره‌جسته و در شکلی جدید در نحوه نظارت بر کتاب که نویسنده امیدوار است در ایران باب شود، ویراستاری آن را به وی سپرده است. برای آشنایی بیشتر با چگونگی نگارش این کتاب  و مسائل مرتبط با موضوع ترجمه با او گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که باهم می‌خوانیم:

 آقای آذرنگ، تاریخ ترجمه از آن دست کتابهایی است که در چند سال اخیر جای خالی آن بویژه در حوزه کتابهای پژوهشی بشدت احساس میشد.لطفاًتوضیح دهید چگونه به ضرورت نگارش اینکتاب رسیدید؟
ماجرا از این قرار بود که در جریان نوشتن کتاب «تاریخ نشر در ایران» که سالهاست روی آن کار میکنم، متوجه شدم تألیف تاریخ نشر بدون توجه به تاریخ ترجمه ناممکن است. از این رو، بدون آنکه تصمیمی در این زمینه داشتهباشم، به این حوزه کشیده شدم. البته طی سالهای گذشته، از چند دایرئالمعارف برای نوشتن مقالههایی درباره بخشهایی از تاریخ ترجمه سفارش داشتم و اینها هم مؤثر بود، چون باید درباره آن بخشها جستوجو و مطالعه میکردم و لاجرم با قسمتهایی از تاریخ ترجمه در ایران آشنا میشدم.
 ویرایش کتاب را به استاد کامران فانی سپردید، دلیل و انگیزهتان چه بود؟
وقتی ناشر این کتاب، آقای امیرحسین زادگان، اطلاع یافت که تاریخ ترجمه در ایران را در دست تألیف دارم، انتشار آن را از طرف مؤسسهاش پیشنهاد داد. با حسینزادگان دوستی قدیمی دارم و او را همواره بهعنوان ناشری فعال و هدفمند و در عینحال بیتعارف و بیتکلف، ستودهام. به او گفتم فقط به این شرط که استاد کامران فانی را راضی کنید این کتاب را پیش از چاپ یکبار بخواند و هر ایراد و نقص وکمبودی در آن میبیند، یادآوری کند. میدانید که استاد فانی را به دشواری میتوان یافت و واقعاً پیداکردن شان کار خیلی دشواری است. آقای حسینزادگان پذیرفت.
استاد فانی را به این دلایل پیشنهاد کردم: شاید در ایران کسی نیست که بهاندازه او کتابخوانده باشد، مأخذشناسی چیره دست و مسلط، آشنا با منابع مطالعاتی در بسیاری حوزهها، بهرهمند از ذهنی دقیق، اعتدال در نگرش، انصاف در داوری، علاقهمند به ترجمه و نیز مسائل ترجمه. از اینها گذشته، استاد فانی را بیش از 40 سال است که از نزدیک میشناسم. از زمانی که دانشجو بودم و او دانشجوی سال بالاتر از من بود و در همان دوره هم به کتابخوانی و منبعشناسی
معروف بود.
پس از اینکه استاد فانی موافقت کرد این کتاب را بخواند، از او دو درخواست کردم. بررسی کنند اول، منبع مهمی نباشد که در این کار از نظرم دور مانده باشد و دوم اینکه در داوریهایم خطا نکرده باشم. در ضمن خودم از ناشر درخواست کردم که نام استاد فانی به عنوان ویراستار حتماً روی کتاب بیاید. خیلیها فکر میکنند ویراستار فقط کسی است که املا و انشای نوشتهها را اصلاح میکند یا تغییر میدهد. استاد فانی با نثر این کتاب کاری نداشته و ویرایش ایشان به همان دو معنایی است که گفتم، ویرایشی که اهمیت و ارزشی ممتاز برای این کتاب دارد.
امیدوارم این گونه ویرایشها باب شود، رواج بگیرد و مفهوم ویرایش را در عرصه نشر ما از دایرههای تنگ خود دور کند. اگر استاد فانی این کتاب را نمیخواند و مواردی را درخصوص مراجعه به بعضی منابع و تجدید نظر در بعضی نکات یا تغییر و تکمیل آنها یادآور نمیشد، مطمئناً به انتشار این کتاب هرگز تن نمیدادم.
 شیوه نگارش و پژوهش شما در این کتاب بر مقیاس دورههای تاریخی بویژه تاریخ باستان استوار بوده است. در این مقایسه تاریخی کدام یک از این دورهها نظر شما را به عنوان یک پژوهشگر جلب کرد؟
اطلاعات ما درباره ترجمه در ایران از آغاز تا دوره ظهور اسلام فوقالعاده اندک است. در مواردی هم اصلاً اطلاعاتی وجود ندارد. کوششهای بسیاری از سوی باستانشناسان، تاریخدانان، زبانشناسان و متخصصان مطالعات ترجمه لازم است تا بتدریج اطلاعاتی شکل بگیرد و تصویر تار آن دوره قدری مشخص شود. با این اطلاعات موجود، فعلاً میتوان گفت عصر ساسانیان از دیدگاه تاریخ ترجمه از درخشانترین دورهها در ایران باستان است وبا دورههای پیش از خود قابل مقایسه نیست و از این گذشته، حتی به مراتب درخشانتر از دورههای پس از خود است.
در دورههایی از عصر ساسانی شاهد اعتماد به نفس تمدن و فرهنگی هستیم که از گرفتن اندیشهها از فرهنگها و تمدنهای دیگر بیمی ندارد و آنچه از آنها میگیرد، در هاضمه تمدنی و فرهنگی خودش هضم میکند، مانند همه تمدنهایی که در دورههای رشد و شکوفاییشان، از اندیشههای متعلق به دیگران بیمی ندارند.
 همان گونه که در کتاب عنوان کردهاید، جامعه ایرانی پس از ورود اعراب، زبان عربی را چندان ساده نپذیرفت. آیا این مسأله، سد راه پیشرفت ترجمه در آن دوران نمیشد؟
در همه جای ایران زمین در دوره ورود اعراب، وضعیت همسان یا یکسان نبود. روی همین اصل است که نمیتوان در باب همه نواحی ایران زمین حکمی کلی صادر کرد. باید برپایه پیشینهها دید که چه جاهایی داد و ستد زبانی و فرهنگی را با عربها پذیرفتند، زودتر پذیرفتند یا به آن تن دادند.
البته عامل جغرافیایی، سوقالجیشی، موقعیت اقتصادی و تجارتی، ارتباطی و مواصلاتی در تصمیمگیری آنها بسیار مؤثر بود.
 در کتاب اشاره کردهاید که عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه در گسترش و پیشرفت ترجمه در ایران نقش مهمی ایفا کرده، اقدامات عباس میرزا در ساماندهی ترجمه در ایران آن دوره چگونه بوده و چه تأثیراتی برجای گذاشت؟
درست است، دوره ترجمه جدید در ایران از عصر عباس میرزا آغاز شد. علت اصلی آن هم ضرورتی بود که او و همکاران و مشاورانش در وهله نخست برای نوسازی قشون و تولید تجهیزات و ادوات نظامی احساس میکردند و در وهله دوم صنایع، فنون و مهارتهایی که پشتوانه صنعت نظامی و پشتوانه مالی و فنی برنامههای نوسازی بود. ترجمه برای آنها جنبه کاملاً کاربردی و ضروری داشت. آثاری را هم بنا به مصالحی که در نظر داشتند، دستور ترجمه دادند.
از دیدگاه نظریه ترجمه بر پایه نیاز، دوره عباس میرزا نمونه خوبی برای بررسی از این دیدگاه است و همانطور هم که گفتم، در این دوره قشون ایران از ارتش روسیه شکست میخورد و توجه عباس میرزا به ترجمه مطالب مختلف نظامی از همینجا آغاز میشود. البته شخص عباس میرزا به بعضی شخصیتهای تاریخی، شاهان و سرداران بزرگ هم علاقه نشان میداد، ولی موضوع کتابهای ترجمه شده به فارسی در آن دوره بیشتر نظامی است.
 بیشترین و متداولترین زبانهایی که مترجمان ایرانی در دوره قاجار به آن اهمیت میدادند، چه بود؟ آیا مترجمانی که بتوانند آثار فارسی را به زبانهای دیگر برگردانند، وجود داشتند؟
زبانهای عمدهتر ترجمه به ترتیب اهمیت به نظر من، در آن دوره فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی استانبولی، روسی، آلمانی، ایتالیایی و هندی بوده است. در دورههایی مانند دوره رونق دارالترجمه ناصری به مدیریت میرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، شمار زیادی مترجم با آن مؤسسه همکاری میکردند و مطالبی را از آن زبانها به فارسی برمیگرداندند که به صورت کتاب و مقاله چاپ میشد یا برای استفادههای خاص یا محدودی دستنویس و صحافی میکردند. چند اروپایی از ملتهای مختلف اروپا هم در استخدام دولت ایران بودند که گذشته از زبان مادریشان، زبانهای اروپایی دیگری هم میدانستند و اگر لازم میشد از فارسی به آن زبانها ترجمه میکردند. اما در همه دورههای قاجار وضع به این ترتیب نبود.
در دوره فتحعلیشاه که نامه ناپلئون بناپارت به زبان فرانسوی به ایران رسید، در ایران کسی را سراغ نداشتند که فرانسوی بداند. نامه را به بینالنهرین بردند و کشیشی در آنجا که فرانسوی میدانست، نامه را ترجمه کرد. در مجموع، دوره دارالترجمه ناصری و دوره فعال مدرسه دارالفنون در عصر حکومت ناصرالدین شاه، اوج دوره ترجمه در عصر قاجار بود.
 بیشتر آثاری که مترجمان دوره قاجار به ترجمه آن پرداختند، در چه زمینهای بود و این ضرورت بر چه مبنایی شکل گرفت؟
تا زمانی که دولت قاجار و وابستگان به حکومت هزینههای ترجمهها را تأمین میکردند، آثاری ترجمه میشد که سفارشی بود. برای مثال، در دوره دارالفنون منابع درسی ترجمه میشد، در دارالترجمه کتابها و مقالههایی ترجمه میشد که اعتمادالسلطنه مناسب تشخیص میداد. او نظر شاه، اطرافیان، درباریان متنفذ و مسئولان دولت را میدانست و معمولاً در انتخاب منابع خطا نمیکرد یا بندرت خطا میکرد.
دارالترجمهای که پولش را دولت میداد طبعاً ترجمه هم سفارش میداد یا مثلاً در دوره عباس میرزا و دوره کوتاه صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر اما زمانی که دگراندیشان در دوره حکومت ناصرالدینشاه سربلند کردند، کسانی مانند میرزا ملکمخان، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا حبیب اصفهانی و... ، بویژه در دوره جنبش مشروطهخواهی، آثاری به فارسی ترجمه شد که به گونهای مخالف دولت، استبداد، خودکامگی، فساد و تباهی بود. خلاصه علیه هرآنچه بود که به زیان ملت تمام میشد.
دگراندیشان نه از کسی پول میگرفتند و نه سفارش، آنها به ندای وجدان و ضمیر باطنیشان دست به ترجمه میزدند، به قصد روشنگری و هرچه مایه در این زمینه داشتند، عرضه کردند. تواناییهای خود را به خدمت گرفتند و در نتیجه در ترجمه، زبان ترجمه و مضمون ترجمه تحول ایجاد کردند. زبانی که امروز زبان نثر و زبان ترجمه ماست، در تداوم زبان دگراندیشان عصر قاجار است. همه ما فارسیزبانهایی که به این زبان مینویسیم، مدیون قلم دگراندیشان عصر قاجاریم، دگراندیشانی که جفا و ستم دیدند و بعضی از آنها در راه آرمانشان جان دادند.
 تا چه حد قایل به این نظر هستید که تفکر ما و تولید اندیشه با ارجح دانستن ترجمه رشد و نمو نخواهد داشت؟ علت ترجمه ستیزی در این باب از چه منظر قابل توجیه است؟
ترجمه هراسی و ترجمه ستیزی علت عمده اش نداشتن اعتماد به نفس، ناتوانی در جذب و هضم و احساس بیم و خطر  در برابر فرهنگها و تمدنهای دیگر است. بررسی تمدنها نشان میدهد که تمدنهای در حال رشد و شکوفایی، اندیشهها را از جوامع دیگر میگیرند و در دستگاه هاضمه خود هضم میکنند و هیچ بیمی هم به خود راه نمیدهند؛ زیرا بر تنوع و غنای فرهنگ و تمدن هرچه بیشتر افزوده شود، کارکردهای آن فرهنگ و تمدن را افزونتر میکند. بنا به گفته معروفی، ترجمه تسلیم شدن نیست، تسخیر کردن است.
جامعهای کهاندیشهها را  جذب و هضم میکند، در برابر آنها تسلیم نمیشود، بلکه آنها را تسخیر و از آن خود میکند. ترجمه هراسان در خود قدرت تسلط و تسخیر نمیبینند و از این رو میپندارند با بستن درها وظیفه صیانت را انجام میدهند. البته در حال حاضر با این رونقی که ترجمه در جامعه ما دارد، گمان نمیکنم گرایشهای ترجمه هراس و ترجمه ستیز جایگاهی داشته باشند.
 در روزگار ما توسل به ترجمه، فرهنگ آفرین است یا فرهنگسوز؟
کافی است به آثار پژوهشی در رشتههای علمی نگاهی بیندازیم - پژوهشی به معنای واقعی، نه آثاری که به راسته رو به روی دانشگاه سفارش میدهند و مقاله سازان چیره دست با ترفندهای فریبنده مقاله به ظاهر پژوهشی و پسند نشریههای خاص میتراشند - تا معلوم شود نوشته معتبر علمی روزآمد چگونه ممکن است از منابع خارجی استفاده نکند.
برای نوشتن مقالهای درباره جراحی قرنیه چشم با لیزر، آیا میتوان فقط به کتابها و مقالههای فارسی اتکا کرد؟ نیروگاههای هستهای ما با اتکا به منابع تألیفی فارسی ساخته شده است؟ آیا دانشجویان دوره دکتری میتوانند فقط بر پایه منابع فارسی پایان نامه دکتری بنویسند؟ آن نگاهی که میخواهد پیوندهای علمی، فنی، فکری و فرهنگی را با جهان قطع کند، ایستگاه پایانهاش قلمرو داعش و طالبان است.
 از اولویتهای ترجمه برای ما بگویید...به نظر شما هنوز ما باید به سمت ترجمه آثار کلاسیک برویم با آثار روزآمد ؟ اساساً اولویتها را در ترجمه چه مواردی میدانید؟
ترجمه دقیق همه آثار کلاسیک مرحلهای است که اگر جامعهای سپری نکند، ناگزیر خواهد شد که روزی، و شاید به بهای سنگین تری، سپری کند. جامعهای که آثار افلاطون، ارسطو، نیوتن، کانت، هگل، اسمیت، کینز، رالز، کوهن، تالستوی، وولف، همینگوی، الیوت و امثال آنها را ترجمه نکرده، نخوانده و از آنها گذر نکرده باشد، چطور میخواهد به عصر مدرن وارد شود، جایی در این جهان بیابد، و سهمی از این جهان بگیرد؟ حتی اگر فقط از جنبه اقتصادی هم به موضوع نگاه کنیم و جنبههای دیگر را نادیده بگیریم، هرچه اکنون زودتر و بیشتر  ترجمه کنیم، به صرفه تر است.
ما الان  از نظر ترجمه مثلاً در کدام زبان به یک اشباع نسبی رسیدهایم و اولویت زبانی ما اکنون برای ترجمه چیست؟
ترجمه از هیچ زبانی به فارسی به درجه اشباع نرسیده و نخواهد رسید. ما از زبانهایی ترجمه میکنیم که روند پویای آفرینش آثار در جامعههای آنها برقرار است، ما از گجراتی، پشتون، گینهای، قرقیزی، سینهالی و مانند آنکه ترجمه نمیکنیم. ترجمه در اصل تابع نیاز است، معمولاً از سر تفنن نیست، حتی در آثار ادبی و هنری. مترجمان در پی بهترین، زیباترین، مفیدترین و کاربردیترین، جاذب ترین و تأثیرگذارترین آثارند. پیداست که این گونه آثار را در چه فرهنگ هایی و در چه زبانهایی باید جست.
این آثار محصول فرهنگهای پویاست. به همین دلیل مادام که جامعهای  در حالت پویا و در تکاپو باشد، اثر میآفریند و آفرینشهایش به زبانهای دیگر ترجمه میشود، و باز به همین دلیل اشباع در کار نخواهد بود. در سالهای اخیر که شماری با چند زبان اروپایی و آسیایی آشنا شدهاند و از آن زبانها مستقیماً به فارسی ترجمه میکنند، بر تنوع ترجمه افزوده شده است، و این بدان معنا نیست که به سبب اشباع سراغ زبانهای دیگر رفتهاند.
 کماکان موضوعی مطرح است درباره اینکه مثلاً نسل مترجمان تراز اول رو به انقراض است.  نظر شما در این باره چیست؟ ما چگونه و به چه طریقی میتوانیم از استادان ترجمه بیاموزیم و نسل جدیدی از مترجمان چیره دست تربیت کنیم؟
روندی کهبنده در ترجمه میبینم امید بخش است. در چند دهه گذشته مترجمانی ظهور کردهاند که حقیقتاً خلف صالح مترجمان نامور ما هستند. اینها مترجمانی هستند که با عشق و انگیزههای فردی خودشان کار میکنند، نه با ساز و کارهای ترغیبگر اجتماعی. در واقع مترجمان عاشق همیشه و در همه دورهها هستند، اما شمار آنهاست که کم و زیاد میشود.
در باب تربیت مترجم، باید عرض کنم که بررسیها و آمارها نشان میدهدکه به مراکز آموزشی مدعی تربیت مترجم نمیتوان امید بست؛ مگر آنکه در ساختار، روشها، شیوههای انتخاب استاد و دانشجو، و  ارتباط برنامههای آموزشی با آینده شغلی و کارکردها و کاربردهای ترجمه تحولی صورت بگیرد.
 اولویت موضوعی ما در ترجمه چیست؟ در چه زمینهای اکنون کمبود داریم ؟ روانشناسی، داستان  و ادبیات، فلسفه یا...؟
در همه زمینه ها. کدام زمینه را شما سراغ دارید که از ترجمه آثار کلاسیک و بنیادی بینیاز شده باشد. ما داریم در چند نقطه کشور مدرک دکترا در رشتههای روان شناسی، زبان شناسی، جامعه شناسی و دهها شناسی دیگر اعطا میکنیم. آثار کلاسیک و بنیادی هیچ یک از شناسیها به طور کامل به فارسی ترجمه نشده است.
هنوز مجموعه آثار فروید، یونگ، دورکهایم، مارتینه، به فارسی برگردانده نشده است. دانشجویان دکتری ما یا باید اصل این آثار یا ترجمههای معتبر اینها به یکی از زبانهای بینالمللی، یا ترجمه اینها را به فارسی بخوانند. بدون خواندن آثار پایه چگونه میشود دکترا گرفت و دکتر شد؟ هر رشتهای که در حالت ایستا نباشد و دست رویش بگذاریم، نیازمند ترجمه است.
اما آنچه به انتخابها  و گرایش جامعه غیر تخصصی مربوط میشود، عمیقاً متاثر از اوضاع و احوال اقتصادی، معیشتی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. اینها عاملهایی است که سرنوشت اقتصاد نشر را تعیین میکند. اگر این اقتصاد رونق بگیرد و جامعه غیر متخصص کتابخوان بتواند بخشی از درآمدش را در زمینه فرهنگی و برای خریدن کالاهای فرهنگی صرف کند، آنگاه تقاضا برای ترجمههای ادبی و کتابهای مناسب اوقات فراغت افزایش مییابد، و این تقاضای افزایش یافته بر روند ترجمه متناسب با آن تأثیر مستقیم میگذارد.
 میشود کمی از مقایسه ترجمه در ایران و کشورهای همسایه غیر عرب و عرب زبان برای ما بگویید؟ برای مثال هستی و زمان هایدگر پنج دهه پیش از آلمانی به ژاپنی برگردانده شد ولی در ایران  با تأخیر زمانی
ترجمه شد.
بله، زمانی بود که بیروت پایتخت فرهنگی جهان عرب بود، زمانی دیگر قاهره جای آن را گرفت. بعد استانبول و آنکارا جایگاه پیشروی در جهان اسلام پیدا کردند، اما با توجه به آمارهایی که منتشر شده است، ایران در ترجمه آثار تا پیش از
8 ساله اخیر گذشته بسرعت در حال پیشروی بود. امیدوارم ثبات کنونی جامعه ادامه بیابد، مذاکرات هرچه زودتر به نتیجه برسد، مانعها از سر راه برداشته شود، تا دور تازهای در نشر آثار در همه زمینه ها، از جمله ترجمه آثار، آغاز شود.
نسل جوان مترجمان ما را چگونه ارزیابی میکنید ؟ این روزها نیروهای جوان دست به ترجمه آثار مهمی زدهاند.  نظر شما درباره آنها و آثارشان چیست؟
برای پاسخ گفتن به این پرسش، من مناسب نیستم. بهتر است این پرسش را با منتقدانی در میان بگذارید که ترجمهها را بررسی  و مقابله میکنند. مطالعات من سالهاست بر زمینههایی متمرکز است که از پرسش شما دور است. با این حال، چون جزو خوانندگانی به شمار میآیم که کم و بیش داستانخوان هستند، به ترجمه هایی از مترجمان جوان بر میخورم، که براستی تحسین برانگیز و امید بخشاند.
با این مترجمان حرکت به سوی آینده دلپذیر است. بعد هم آینده مال ما نیست، مال این نسل جوان است. ما به جای آنکه نگران آینده آنها باشیم، کوشش کنیم آنچه داریم و آنچه میدانیم، بدرستی و با امانت به آنها منتقل کنیم. این، بهترین کاری است که از ما ساخته است. آنها خودشان میدانند با آینده شان چه کنند.
 به نظر شما مخاطبان اصلی کتاب <تاریخ ترجمه در ایران> چه کسانی هستند؟
تجربه به ما نشان داده است که نمیتوان مخاطبان را از پیش و با دقت پیشبینی کرد. سرنوشت کتابها را خوانندگان و سیر و مسیر خواندنها و مطالعات تعیین میکنند، نه نویسندگان آنها. هنگام نوشتن، بیشتر به مخاطبانی نظر داشتم که به ترجمه و مسائل آن توجه دارند. فعلاً معلوم نیست و باید منتظر ماند و دید چه گروههایی از جامعه بازخورد نشان میدهند.  درحال حاضر در چند دانشگاه رشته مطالعات ترجمه و مترجمی دایر است و چندین استاد و شمار درخور توجهی دانشجو در این رشته به این مبحث مشغول هستند. مجلهای به نام «مترجم» در مشهد منتشر میشود که مسئول و سردبیر آن از استادان برجسته ترجمه و از صاحبنظران این حوزه است.  چندین نشریه دیگر در کشور به ترجمه و مباحث آن علاقه نشان میدهند. شمار زیادی از جوانان ما در سالهای اخیر به زبانهای خارجی مسلط شدهاند و به ترجمه روی آوردهاند. عدهای از ایرانیان زباندان مقیم خارج به ترجمه آثار از فارسی به زبانهای دیگر دست زدهاند و بعضی از شاهکارهای ادب فارسی در دست ترجمه به زبانهای مختلف است.
ایران هماکنون دورهای از عصر رونق ترجمه را سپری میکند، دورهای که در عین حال توانایی، هنرها، فنون و زبان ترجمه در آن رو به اعتلا گذاشته است. امیدوارم این دوره درست و خوب شناخته شود و حمایت لازم از آن به عمل بیاید. اینگونه دورهها کمتر ممکن است قابل تکرار باشد. به هرحال و با وجود این شرایط مساعد که عرض کردم، باید منتظر ماند و دید واکنشها و بازخوردها چه خواهد بود.
 آقای آذرنگ، آیا تصمیم ندارید ادامه این کتاب را بنویسید و تاریخ ترجمه را تا زمان کنونی برسانید؟
آرزو دارم زبان فارسی روزی صاحب چند کتاب مفصل در زمینه تاریخ ترجمه بشود، اما تحقق این آرزو به امکاناتی بستگی دارد که به نظرم فعلاً دراختیار نیست. برای تداوم تاریخ ترجمه تا انقلاب، باید همه ترجمهها را از سال 1300 خورشیدی تا 1357 تک به تک دید. دسترسی به این کتابها به سادگی میسر نیست، مگر آنکه چند کتابخانه بزرگ همکاری کنند و تسهیلاتی برای دسترسی به منابع فراهم بیاورند.  مهم نیست کاری که میخواهد انجام بگیرد به اسم من،
 

ثبت نظر درباره این خبر
عضویت در خبرنامه