گروه انتشاراتی ققنوس | تئاتر یونان، ايران و اساطيري که بايد شناخت
 

تئاتر یونان، ايران و اساطيري که بايد شناخت

نمایش خبر

..........................

روزنامه اعتماد

دوشنبه 16 فروردین 1400

..........................

كيميا محجوب

كتاب «تئاتر يونان و روم» نوشته دان ناردو ترجمه و به تازگي تجديد چاپ شده. گپ‌وگفت پيش‌رو به همين بهانه و به كوشش نشر ققنوس انجام شده است. «تراژدي‌نويسان تلاش مي‌كردند در نوشته‌هاي خود به سه هدف دست يابند. نخست، سعي مي‌كردند نشان دهند انسان‌ها صاحب اراده آزاد و بنابراين مسوول اعمال خود هستند. مطابق اين ديدگاه آدميان قوه انتخاب كردار نيك يا بد را دارند و رفتار بر اساس اين قوه، شخصيت آدمي را آشكار مي‌كند. انتخاب نادرست نوعا انسان را به سوي شرايط يأس‌آور و غم‌ا‌‌‌نگيز مي‌راند. دوم تراژدي‌نويسان مي‌كوشند نشان دهند كه قدرتي الهي يا فوق بشري، برتر از عالم انسانيت وجود دارد. اين معنا مي‌توانست خدايا، خدايان يا قسمت يا سرنوشت باشد. اگرچه چنين قدرت برتري با آدميان همچون مهره و آدمك رفتار نمي‌كند، بخشي از رفتارهاي ايشان را تعيين مي‌كند. در نهايت، آنان بايد پاسخگوي او باشند. اين قدرت مافوق، اغلب در پايان نمايش به صورت خداي ماشيني ظاهر مي‌شد تا تاثير او را بقبولاند.

سومين هدف نويسندگان تراژدي، رساندن تماشاگر به نقطه‌اي بود كه در آن، به تخليه هيجاني - نوعي پالايش يا رهايي دروني از هيجانات و عواطف فرو خورده و انباشته - دست يابد كه در نهايت به آرامش مي‌انجاميد و كساني كه آن را تجربه مي‌كردند، خشنود مي‌كرد. ارسطو در تعريف خود از تراژدي، در واقع، بر اهميت تزكيه نفس تاكيد مي‌ورزد. او در كتاب فن شعر خود مي‌نويسد: «تراژدي تقليدي است از كار و كردار شگرف... و اين تقليد به وسيله كردار اشخاص تمام مي‌گردد... تا سبب تزكيه نفس از اين عواطف و انفعالات گردد.»

تخليه هيجاني وقتي دست مي‌دهد كه تماشاگران، شخصيت‌هاي نمايش را بر صحنه ببينند كه مرتكب اشتباهات غم‌انگيزي مي‌شوند و تاوان خود را نيز مي‌پردازند. تماشاگران حاضر در نمايش كه خود نيز در زندگي مرتكب اشتباهاتي شده بودند، همذات‌پندارانه نسبت به مصيبت شخصيت‌هاي نمايش همدردي مي‌كردند، سرانجام همراه با آنها به احساس آرامش و پايان كشمكش دست مي‌يافتند. جدي بودن فوق‌العاده موقعيت‌ها كه در تراژدي‌هاي يونان به تصوير كشيده مي‌شد، بي‌ترديد سرچشمه‌اي افزوده به منظور دستيابي به آرامش به شمار مي‌رفت. يك آتني اهل تئاتر در راه بازگشت به خانه، پس از تماشاي مده‌آ كه در آن مادري فرزند خويش را به قتل مي‌رساند، احساس خوش‌ اقبالي مي‌كرد كه مشكلات او هرگز تا اين حد پردامنه نيستند.»

«كتاب تئاتر يونان و روم باستان» يكي از كتاب‌هاي مجموعه تاريخ جهان است كه تاكنون 79 عنوان از اين مجموعه منتشر شده و همچنان انتشار عناوين جديد آن در دستور كار انتشارات است. در بخشي از اين كتاب كه خوانده شد، دقيقا به بحث تحليلي تئاتر در يونان اشاره مي‌كند و انتخاب اين بخش از اين جهت بود كه انتظار ما از كتابي تاريخي تنها پرداختن به يك مساله تاريخي است. اما مي‌بينيم در كتاب تاريخ تئاتر يونان و روم و بسياري از عناوين اين مجموعه كه غير از بيان يك برهه تاريخي، مساله، رويداد و اتفاق به تفسير و تحليل آن هم پرداخته‌اند.

با يكي از دوستاني كه در زمينه فلسفه و تئاتر هم نگاهي داشتند در مورد اين كتاب صحبت مي‌كردم. ايشان معتقد بودند اين كتاب منبع بسيار خوبي براي شروع و شناخت تئاتر است، به خصوص اينكه هنر تئاتر از يونان برخاسته و ما براي شناخت تئاتر بايد در ابتدا تئاتر يونان و روم را بشناسيم. در ضمن از واژه‌هاي سخت و تخصصي رها باشيم. اين كتاب نثر ساده‌اي دارد و در ضمن اطلاعات جامعي را در خصوص شروع تئاتر در سده شش قبل ميلاد به مخاطب مي‌دهد.

مقدمه‌اي كوتاه درباره كتاب و نويسنده آن «دان ناردو» بگويم: اين نويسنده پژوهش‌هاي متعددي در زمينه‌هاي گوناگون تاريخي داشته. منابعي كه نويسنده براي نگارش اين كتاب از آنها استفاده كرده، منابع مهمي هستند. به‌طور مثال يكي از مهم‌ترين كتاب‌هاي تاريخ تئاتر تاليف «اسكار براكت» است. كتاب اسكار براكت يكي از منابع اصلي نگارش كتاب دان ناردو است. اما همان‌طور‌كه شما هم گفتيد اين كتاب بيشتر از پرداختن به جزييات تاريخي يك ديد كلي به مخاطب خود از يونان باستان ارايه مي‌دهد. مخاطب با نحوه زندگي، تفكر، جامعه‌شناسي، روانشناسي و فلسفه مردم يونان آشنا مي‌شود. مجموعه‌اي از عوامل كه منجر به وجود آمدن تئاتر در اين سرزمين مي‌شود. من همين جا يك پرانتز باز كنم. در همين مجموعه دو جلد كتاب با عنوان «تاريخ يونان» و «اساطير يونان» وجود دارد كه بهتر است به عنوان دو كتاب تكميلي در كنار اين كتاب خوانده شود. مجموعه‌ اين كتاب‌ها ديد كامل و جامعي از اساطير، تاريخ، سياست و هنر از يونان باستان به دست مي‌دهد.


 

ما متوجه مي‌شويم يونان چون خاستگاه تئاتر است، كتاب تئاتر يونان به اين كتاب مرتبط است. شما راجع ‌به كتاب اساطير يونان هم به عنوان كتابي مرتبط با كتاب تئاتر يونان و روم صحبت كرديد. چرا و چه ارتباطي بين اسطوره و حماسه و رسيدن به تئاتر وجود دارد و اصلا چرا تئاتر به وجود آمد؟

در يونان باستان ما با دو گونه تئاتري مشخص به نام «كمدي» و «تراژدي» مواجه هستيم. طبق آنچه ارسطو در كتاب فن شعرش گفته ريشه هر دو اينها در ديتيرامبهاست. اسكار براكت هم معتقد است تئاتر در مراسم آييني پرستش ديونوسوس ريشه دارد. ديونوسوس خداي باروري و لذت است. او فرزند زئوس است و توسط ساتيرها كشته و دوباره زنده مي‌شود.

همه اينها قصه است؟

اسطوره است.

اسطوره چيزي جدا از قصه است؛ حالا با نگاهي غلو شده.

اسطوره داستان خدايان و ماوراءالطبيعه است. اساطير داستان‌هاي مقدس و مينوي را بيان مي‌كنند كه در زمان ازل اتفاق افتاده. به بيان ديگر اسطوره داستان خلقت و شروع هستي را روايت مي‌كند و به اولين‌ها مي‌پردازد. آفرينش اولين آدم يا مثلا اولين سفر آدمي. اساطير يوناني بيشتر از روابط ميان خدايان مي‌گويد. پس اسطوره‌ها داستان‌هاي مقدس هستند و با افسانه و قصه متفاوتند. تئاتر يونان هم از نظر اسكار براكت در آيين‌هاي ديونوسوسي ريشه دارد. اجراي اين آيين‌ها يا همان ديتيرامبها- سرود بز- كه متشكل از داستان‌هايي اساطيري، رقص و اشعاري غنايي در مدح ديونوسوس بود درقرن هشتم قبل ميلاد رواج يافت. اما اينكه دقيقا چگونه ديتيرامبها به تراژدي تبديل شد و اين تحولات چقدر طول كشيد به درستي مشخص نيست. آنچه مسلم است اين است كه اين آيين‌ها كم‌كم به صورت جشنواره در آمد و اين جشنواره‌ها پديده‌اي داشت به نام «تسپيس». او از دل اين آيين‌ها نمايشنامه و نمايش را به وجود آورد؛ آن هم با اضافه كردن عناصري مثل گروه همسرايان و حضور يك بازيگر در مقابل گروه همسرايان. البته خود تسپيس آن نقش را بر عهده داشت و با گروه همسرايان ديالوگ برقرار مي‌كرد. همچنين او با اضافه كردن ماسك يا صورتك به صورت اشخاص نمايش و تغيير لباس براي نشان دادن كاراكترهاي گوناگون در صحنه، تحولات بزرگي را در رسيدن به تئاتر ايجاد كرد و به عقيده اسكار براكت تئاتر از دل اين آيين‌ها به وجود آمده است. اما غير از آيين‌هاي ديونوسوسي يك منبع و منشا ديگر براي تئاتر در نظر گرفته مي‌شود كه آن هم حماسه است. يونانيان پيش از اينكه صاحب تئاتر باشند به نقالي و خواندن حماسه‌هاي اساطيري مي‌پرداختند. كتاب‌هاي «ايلياد» و «اديسه» نوشته «هومر» مهم‌ترين حماسه يونان است و در قرن نه قبل از ميلاد نوشته شده است. اين حماسه‌ها و نقالي‌ها را هم يكي از منابع و سرچشمه‌هاي به وجود آمدن تئاتر مي‌دانند. در كل مي‌توان گفت تسپيس كسي بود كه حماسه‌ها و آيين‌هاي ديونوسوسي را تركيب كرد و از آن تئاتر را به وجود مي‌آورد.

پس شروع تئاتر با تراژدي است.

بله، تراژدي سي سال قبل از كمدي رسميت پيدا كرد. اما كمدي هم از دل آيين‌هاي ديونوسوسي به وجود آمد. يكسري رسوم سطح پايين‌تر و مستهجني در اين مراسم وجود داشت كه از تلفيق آنها با نمايش‌هاي ساتري و مقلد بازي‌هاي دوريايي كمدي شكل گرفت. يكي از تفاوت‌هاي كمدي و تراژدي كاراكترهاي آنهاست. تراژدي بيان احوالات، اتفاقات و سرنوشت خدايان و آدم‌هاي فرادست است. تراژدي داستان خدايان و قهرمان‌هاي اساطيري را مي‌گويد كه با سرنوشت‌شان مي‌جنگند. در كل تراژدي تقليد اطوار و احوالات بزرگ و مهمي است كه از اوج به حضيض فرود مي‌آيد. اما كمدي تقليد اطوار و كردار زشت و اتفاقات روزمره‌اي است كه موجب ريشخند و استهزا مي‌شود. كمدي يك نوع زشتي را بيان مي‌كند كه برانگيزنده درد نيست اما موجب خنده است.

به نظر شما چرا در اين كتاب، تئاتر يونان و روم در كنار هم قرار گرفته‌اند؟ اينها چه نسبتي باهم دارند؟

ابتدا در اين مورد صحبت كنيم كه چرا تئاتر در يونان به وجود آمد. يونانيان باستان با ديگر اقوام باستان بسيار متفاوتند. نخستين تفاوت به كاراكتر و شخصيت يوناني‌ها بازمي‌گردد. شعر بخشي از زندگي يوناني‌ها بود. نمايشنامه‌هاي يونان باستان منظوم بودند و پر از توصيف. طول زمان اجراي يك تراژدي يك روز يعني از طلوع آفتاب تا غروب آن بوده. اجراي حماسه‌ها حتي اين محدوديت را هم نداشتند. در هيچ كدام از جوامع باستاني مردم اين صبوري و طاقت را براي شنيدن شعر نداشتند. به عنوان مثال نقالي در كشور ما در طول تاريخ وجود داشته اما هيچ ‌وقت مردم زمان زيادي را براي شنيدن آن صرف نمي‌كردند. مثلا مردم در قهوه‌خانه‌ها و وسط چاي خوردن و استراحت به نقالي هم گوش مي‌دادند. مساله ديگر اساطير و خدايان يونان است. يونانيان مردم چند خدايي بودند. اين خدايان بيشتر زميني هستند تا انتزاعي. نسبت به خدايان ديگر اقوام تقدس كمتري دارند. خدايان يونان باستان مانند آدميان با هم ديالوگ برقرار مي‌كنند، مي‌جنگند، گناه مي‌كنند و كيفر مي‌شوند. يوناني‌ها خيلي به سرنوشت معتقد نبودند و اعتقاد داشتند سرنوشت بالاتر از اراده آنها نيست و مي‌توانند سرنوشت‌شان را تغيير بدهند. اين نگاه و ايدئولوژي در هيچ‌كدام از جوامع باستاني وجود نداشت و نمايشنامه‌هاي يوناني بازتاب همين نگاه و موضوعات است.

اين هميني است كه بعدا مي‌شود فلسفه غربي. وقتي كه منجر مي‌شود به اراده انسان و عقل در حقيقت به نوعي نهايتش به همين جا مي‌رسد.

بله. طبق كتاب «تاريخ بخارا» و ديوارنگاره‌ها حداقل در قرن سوم قبل از ميلاد مراسم آييني به نام سوگ سياوش در ايران وجود داشته. اين آيين نمايشي همراه با حركت و موسيقي بوده و به صورت كارناوال در سرتاسر شهر اجرا مي‌شده. يك آيين نمايشي مثل آيين ديونوسوس چرا در يونان تبديل به تئاتر مي‌شود اما در ايران رشدي نمي‌كند؟ يكي از اين دلايل نگاه ماست به قضا و قدر الهي. ما مردمي به‌ شدت معتقد به قضا و قدر الهي بوديم. سياوش از مرگش و خون‌خواهي كيخسرو پسرش آگاه است اما تن به سرنوشتش مي‌دهد و مقابل آن نمي‌ايستد. به خاطر اين تفاوت‌هاست كه آيين‌هاي نمايشي در يونان منجر به تئاتر مي‌شود اما در ايران در سطح آيين‌هاي نمايشي مي‌ماند. طبق گفته‌هاي پلوتارك و برخي از مورخين ديگر با حمله اسكندر به ايران 3 هزار بازيگر وارد ايران شدند و در شهرهايي چون كرمان و همدان تماشاخانه‌هايي هم ساخته شد اما اين هنر توسط ايراني‌ها پذيرفته نشد. تا دوره معاصر كه تئاتر به شكل اروپايي آن مثل يك كالا وارد ايران شد، ما خودمان هيچ‌وقت به آن دست پيدا نكرديم. اما روم تئاتر را هم مثل نقاشي، مجسمه‌سازي و معماري از يونان وام گرفت. رومي‌ها مردم خلاقي نبودند اما هر آنچه از يونان وام مي‌گرفتند را طبق ميل خود تغيير مي‌دادند.

بعد از اينكه به يونان حمله كردند و يونان را گرفتند و زمان مقدوني‌ها را منظورتان است كه تئاتر را هم از يوناني‌ها گرفتند؟

بله حتي قبل از آن. در قرن پنجم قبل از ميلاد چند شهر يوناني‌نشين در روم وجود داشت كه در آنها مقلد بازي‌هاي دوريك كه نوعي نمايش كمدي سخيف متشكل از آواز، رقص، تردستي، تقليد حركات حيوانات و پرندگان و بندبازي اجرا مي‌شده و رومي‌ها با آن نمايش‌ها آشنايي داشتند. در قرن سوم پيش از ميلاد اين شهرها به تسخير روم درآمدند. روم مثل مجسمه‌هايي كه با خود به يونان برد يا معماري كه اصول آن را از يونان تقليد كرد، تئاتر را هم وارد فرهنگ خود كرد. اما خيلي تفاوت بين تئاتر يوناني و رومي وجود داشت. تئاتر در روم ديگر مبتني بر خرد و حكمت و نشان دادن جدال با سرنوشت نبود و بيشتر به سمت لذت و تفريح رفت. اصلا روحيه رومي‌ها اينچنين بوده. در دوره امپراتوري روم سياست حكومت بر اين اساس بود كه براي جلوگيري از اعتراض مردم حكومت نان، تفريح و سرگرمي را به صورت رايگان در اختيار مردم قرار دهد. ما در مبحث معماري روم با تعدادي حمام مواجه مي‌شويم كه بسيار عظيم هستند. حتي آنجا هم تفريحگاهي براي رومي‌ها بود. يك رومي ممكن بود صبح به حمام برود و تا شب در حمام با سرگرمي‌هاي متنوعي از نمايش گرفته تا كتاب وقت بگذراند. در نتيجه تئاتر مبتني بر خرد يوناني در روم به جنگ‌هاي گلادياتوري، پانتوميم، لوده‌بازي و مقلد بازي مي‌رسد. تراژدي در روم به صورت محدود اجرا مي‌شد.

نگاه ارسطو به عنوان فيلسوفي به ادبيات و تراژدي چگونه بود. البته كتاب فن شعر او هم توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نگاه يوناني‌ها به تئاتر بسيار فراتر از يك سرگرمي و تفنن بوده. ارسطو تئاتر را تقليد امور و رويدادهاي طبيعي و زندگي در پيش چشم تماشاگران مي‌داند. او در كتاب فن شعر نخست به علل پيدايش تئاتر مي‌پردازد و دو عامل غريزه تقليد و لذت را مهم‌ترين علت به وجود آمدن تئاتر مي‌داند و معتقد است غريزه تقليد از كودكي در وجود آدمي قرار دارد. آدم‌ها از وقتي بچه هستند اطوار و رفتار بزرگان را تقليد مي‌كنند و دومين علت را لذت بردن از اين تقليد مي‌داند. همچنين ارسطو نخستين فيلسوفي بود كه اصول تئاتر را در كتاب فن شعرش تثبيت كرد. مهم‌ترين اصولي كه او بيان مي‌كند، وحدت سه‌گانه زمان و مكان و موضوع است. هنوز بعد از دو هزار و چهارصد سال كه از نگارش كتاب فن شعر ارسطو مي‌گذرد همين اصول و قوانين به عنوان اصول تثبيت شده تئاتر در شكل كلاسيك آن وجود دارد.

در سطوري كه ابتدا خواندم و شما هم اشاره كرديد به نقش مخاطب اشاره شده، نقش مخاطب چيست و چه چيزي را از تئاتر دريافت مي‌كند؟ به خصوص از تراژدي و اگر ما بخش اصلي تئاتر را تراژدي بدانيم مخاطب به چه دليل مشتاق ديدن تئاتر بود؟

يوناني‌ها براي تئاتر اهدافي قائل بودند. هدف اوليه تئاتر اين بود كه به مخاطب بگويد كه تو مسوول سرنوشت خودت هستي. مثلا در اسطوره بنياني ايران يعني نبرد خير يا نيكي و نور با شر يا تاريكي و زشتي هميشه با پيروزي خير به انجام مي‌رسيد. اساطير ايراني مفاهيم انتزاعي و مينوي داشتند و هيچ‌وقت زميني نشدند و همين باعث شد كه اين اساطير هيچ‌وقت به خلق درام نينجاميد. در نگاه اساطيري ايراني اگر اهورامزدا حاكم شود صلح و نيكي جهان را دربرمي‌گيرد، يا برعكس اگر اهريمن حاكم شود سياهي جهان را دربرمي‌گيرد. اما يوناني‌ها معتقدند سياهي و سپيدي بايد در كنار هم قرار گيرد. آدمي با وجود سياهي در جهان بايد با انتخاب درست تلاش كند تا به بهترين تبديل شود. در وهله دوم تراژدي به مخاطب ياد مي‌دهد كه نيرويي فوق نيروي ما يا سرنوشت وجود دارد اما آدمي با اراده خود مي‌تواند به آن نيرو غلبه كند. موضوع همه تراژدي‌هاي يوناني همين كشمكش يا چالش با سرنوشت است. سومين و مهم‌ترين هدف تراژدي كاتارسيس يا تزكيه و تهذيب نفس يا پالايش روح است. يوناني‌ها تراژدي مي‌ديدند براي اينكه خود را تخليه هيجاني كنند و عبرت بگيرند. با ديدن تراژدي ياد مي‌گرفتند اگر كار نادرستي انجام دهند يا انتخاب اشتباهي داشته باشند بايد به عقوبت اشتباه خود برسند. هميشه در آخر تراژدي‌ها يك خدايي كه يوجين اونيل آن را «خداي ماشيني» مي‌نامد به وسيله يك دستگاهي به نام «ماخينا» از بالا به زمين فرود مي‌آمده و درس اخلاقي نمايش و وجودش در جهان را به مخاطبش گوشزد مي‌كرده است. بعد از ديدن تئاتر قطعا مخاطب از اشتباه مي‌ترسد و در زندگي درست‌تر تصميم مي‌گيرد.

پس در حقيقت تئاتر يك نوع آرامش را براي مخاطب به همراه داشته. مخاطب سرخوردگي‌ها و يأس‌ها و مشكلات عاطفي و حتي عواقب انتخابات اشتباه قهرمانان تئاتر را مي‌بيند و به نوعي خودش آنها را تجربه و احساس آرامش مي‌كند. درست است كه بگوييم نقش مخاطب در تئاتر بسيار مهم است؟

بله چون هدف اين تئاترها آموزش به مخاطب بوده. در يونان باستان بر عكس روم باستان براي مخاطب سودمندي مهم‌تر از سرگرمي بوده. براي همين است كه در يونان تراژدي محبوب‌تر از كمدي است.

تئاتر در يونان باستان به عنوان اولين تئاترهاي دنيا چه تغييري نسبت به تئاتر امروزي داشته؟

در دوره هلني و شكست يونان توسط اسپارت‌ها مردم يونان دچار سرخوردگي از وضعيت موجود بودند. از بين رفتن دموكراسي از يك سو و وضعيت نابسامان اقتصادي يونان از سوي ديگر باعث شد تئاتر به سمت موضوعات عامه‌پسند برود. اما پس از ظهور مسيحيت و از قرن پنجم ميلادي تئاتر ممنوع شد. چون در تئاتر مسائلي مطرح مي‌شد كه با مذهب متناقض بود. در قرون وسطي تئاتر هم مثل مجسمه‌سازي يا نقاشي ممنوع شد و ما شاهد يك دوره سكون و خاموشي بوديم. تئاتر صرفا محدود شد به اجراي نمايش‌هاي مذهبي در كليسا و گروه‌هاي دوره‌گردي كه به صورت غيرقانوني يا سيار به اجراي نمايش مي‌پرداختند. اما پس از رنسانس مانند هنرهايي چون نقاشي، مجسمه‌سازي و معماري در آثار نمايشنامه‌نويساني چون مولير يا شكسپير ما دوباره شاهد رجعت و الهام گرفتن از آثار كلاسيك يونان باستان هستيم. البته ريشه تمام گونه‌هايي نمايشي كه در طول اين دوران به وجود آمد مثل كمديا دل‌آرته، پانتوميم، اپرا و... هم در نمايش‌هاي يونان باستان است.

مخاطب تئاتر يونان باستان با تئاتر امروزي چه تفاوتي دارد؟

من فكر مي‌كنم براي اين پاسخ بايد به خودمان رجوع كنيم. ما چرا تئاتر مي‌بينيم، يا اصلا چرا نمايشنامه مي‌نويسيم و تئاتر اجرا مي‌كنيم؟ سرگرمي يا سودمندي؟ بسياري از منتقدان معتقدند آن چيزي كه نمايش و سينما و سليقه امريكايي است نه در ادامه تئاترهاي يونان باستان بلكه در ادامه تئاترهاي روم باستان است. پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي ما تعزيه مي‌ديدند براي رسيدن به كاتارسيس. هم سرگرم مي‌شدند و هم سودمند بود. اما من فكر مي‌كنم الان هدف ما به عنوان مخاطب بيشتر سرگرمي است. تئاتر بيشتر از سرچشمه‌هاي آييني خود دور شده و به سمت سرگرمي رفته و از عناصر سرگرم‌كننده براي جذب مخاطب استفاده مي‌كند كه شايد به دليل شرايط كنوني جامعه و نياز زندگي معاصر باشد. مخاطب تئاتر امروز دلش مي‌خواهد با ديدن تئاتر فقط لحظاتي به مشكلاتش فكر نكند و فقط خوش بگذراند.


طبق كتاب «تاريخ بخارا» و ديوارنگاره‌ها حداقل در قرن سوم قبل از ميلاد مراسم آييني به نام سوگ سياوش در ايران وجود داشته. اين آيين نمايشي همراه با حركت و موسيقي بوده و به صورت كارناوال در سراسر شهر اجرا مي‌شده. يك آيين نمايشي مثل آيين ديونوسوس چرا در يونان تبديل به تئاتر مي‌شود اما در ايران رشدي نمي‌كند؟ 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه